خلاصه داستان: یک دورغی که آذر و اکرم بین مردم جا انداختن اینه که به همه گفتن برادرمان سفر قاچاقی به کشور المان رفته و منتظر هستند تا بر گرده اما بعد از مدتی کاملا در ذهن اکرم این دورغ به حقیقت پیوسته وباورش شده که برادرشان المان هست و قراره روزی بیاد…

ادامه مطلب